نگرانم که نکند در جزیره سیلی، طوفانی، موجی، فوران آتشفشانی، زلزلهای، انفجاری، چیزی اتفاق افتاده باشد! هر چه زودتر یک خبری به من از حال و روز خودتان بده و کمی هم برایم گُگُلفِسا (نام یکی از میوههای جزیره) بفرست که حسابی دلم میخواهد!
بگذریم. من در شناسایی رسم و رسوم این شهریها هر روز به نتایج جالب و قابل تأملی میرسم. اینها یک رسم خندهدار و همهگیر به اسم «آداب معاشرت» دارند که اگر ما در جزیره از این کارها میخواستیم بکنیم دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشد!
ببین! مثلاً این شهریها به جای اینکه مثل ما وقتی به هم میرسند، یک لبخند یا در صورت صمیمیت بیش از حد یک چشمک بزنند و از کنار هم رد شوند، اول کلی چاق سلامتی میکنند و دست میدهند و روبوسی میکنند و قربان صدقه هم میروند و دست آخر که کم میآورند میگویند: «خب چه خبر؟» بعدش هم عموماً میگویند: «هیچی! سلامتی!»
من عاشق این سؤال و جوابهای بدون معنی این شهریها هستم. خودشان میدانند که اگر حتی حال طرف مقابل هم خوب نباشد، در جواب سؤال «چهطوری؟» میگوید «خوبم»؛ و یا همه در جواب سؤال «خب چه خبر؟» میگویند «هیچی! سلامتی!»؛ اما باز هم با کمال خونسردی هر بار که به هم میرسند باز همین سؤالهای بیمعنی را از هم میپرسند و همین جوابهای بیمعنیتر را در جواب میشنوند و اسمش را میگذارند آداب معاشرت!
حالا اگر خدای نکرده یکی مثل من که بااخلاقترین و باکمالاتترین عضو جزیرهشان است، وقتی برای اولین بار به شهر میآید و چون هنوز با این رسم خندهدار شهریها آشنا نیست، به جای اینکارها، فقط یک لبخند یا چشمک می زند، به او لقب «بیادب»، «بینزاکت» یا «بیاخلاق» میدهند!
میبینی، این شهریها چه موجودات عجیب و غریبی هستند، ترقه!
قربانت، جرقه